سياست خارجي امريكا نگاه به شرق
نويسنده: داريوش سليماني
سياست خارجي امريكا دوره يي از يك چرخش استراتژيك را شروع كرده است. باراك اوباما در اولين سفر خارجي خود پس از پيروزي در دومين دور انتخابات، سفر دوره يي خود را به كشورهاي آسياي شرقي شروع كرد. گرچه ظاهرا شركت در اجلاس سران كشورهاي آسه آن هدف از اين سفر بوده است، ولي در واقع تغيير استراتژي امريكا به سمت آسياي شرق از مدت ها قبل شروع شده بود. استقرار يگان هاي دريايي در استراليا با انجام مانورهاي مشترك نظامي با فيليپين، ويتنام و ژاپن، و همين طور سفرهاي متعدد مقامات امريكايي به اين منطقه كه اوج آن را در سال هاي 2010 و 2011 مي بينيم و نهايتا در اجلاس سران آسه آن در بالي اندونزي اوباما به طور واضح اعلام مي كند، ما يك قدرت پاسيفيك هستيم و اينجا هستيم كه بمانيم، ما كشوري از بيرون منطقه نيستيم و ما در مسائل اين حوزه ذينفع هستيم. سياست خارجي امريكا پس از يك دوره پر تنش كه عمدتا در قالب مبارزه با تروريسم، تعريف مي شود، به نوعي بازگشت به خود، با نگاه به پيشبرد استراتژي هاي منطقه يي و استقرار و تقويت پايگاه نظامي در مناطق ويژه در جهت بهره برداري اقتصادي، ضمن حضور و نظارت بر پيمان هاي منطقه يي و استفاده از ديپلماسي هوشمند، را دارد. ضرورت ايجاد اين نگاه در جامعه امريكا به وجود آمده است. بيش از يك دهه درگيري در دو جنگ، فرار سرمايه ها و نيروي كار متخصص، هزينه هاي بسيار زياد مالي كه بخشي از بحران اقتصادي جاري را ناشي از آن مي دانند، موجب شده است. كشته و زخمي شدن هزاران نفر، تخريب زيرساخت هاي اجتماعي و فرهنگ عمومي جامعه و سست و لرزان شدن اخلاق عمومي، درست مانند آنچه پس از جنگ جهاني اول در جامعه اروپا و امريكا به وجود آمد، افزايش جرم و جنايت را به همراه داشته است. نوعي نفرت از جنگ در جامعه پديد آمده، كه اوج آن را در اجتماع مادران مخالف جنگ جلوي كاخ سفيد، در دوره بوش مي بينيم. اوباما با آگاهي از اين شرايط، با شعار تغيير پيروز انتخابات 2008 شد. او با اعلام خروج نيروهاي امريكايي تا سال 2014 ميلادي، اشغال عراق را اشتباه بزرگ بوش و تيم مشاورانش خواند. در حوزه ديپلماسي عمومي تاليف قلوب شكسته ناشي از سياست هاي افراطي دوره قبل مد نظر قرار گرفت. از كنيا و اوگاندا در آفريقا تا هند و اندونزي در آسيا و مصر در خاورميانه، اين صدا شنيده مي شد. اما اين فقط يك تغيير تاكتيكي بود كه با استقرار نيرو و تقويت پايگاه ها در مناطق استراتژيك پيگيري شد. بحث استقرار سامانه دفاع موشكي در اروپا با مخالفت روسيه مواجه شد. تقويت پايگاه ها در خليج فارس و درياي عمان به شدت پيگيري شد و در نهايت استقرار نيرو در استراليا و تقويت پايگاه هاي منطقه يي در جنوب شرق آسيا با واكنش شديد چين مواجه شد. اما به نظر مي رسد اين حوزه در استراتژي جديد سياست خارجي امريكا مهم ترين بخش را تشكيل مي دهد.
جنوب شرق آسيا منطقه يي كه پس از سال ها مبارزه با فقر و عقب ماندگي، با تلاش، برنامه ريزي و كار منظم توانسته اند تا حد زيادي از بند آن رهايي پيدا كنند، خاستگاه تعدادي از قدرت هاي نوظهور اقتصادي شده است. بدون شك، امروزه چين، كره جنوبي، مالزي، اندونزي، سنگاپور و حتي ويتنام، در اقتصاد جهاني سهم عمده يي دارا هستند. تقويت پيمان هاي اقتصادي منطقه يي، همراه با مديريت بحران، جهت كنترل اختلافات مرزي و دوري از تنش، همگرايي بيشتري بين اين كشورها به وجود آورده است. طبيعتا وجود مرزهاي گسترده، همين طور دخالت قدرت هاي خارجي در منطقه تنش هايي را موجب مي شود، اما هميشه كنترل شده است. از سوي ديگر در كنار اين قدرت هاي اقتصادي، كشورهاي ضعيفي كه در بند استبداد، استعمار و فقر گرفتار هستند هم تركيب اين بخش از آسيا را تشكيل مي دهند: برمه، كامبوج، لائوس، كره شمالي. اما به نظر مي رسد آسياي شرق نوظهور اقتصادي، حامل كشورهاي نوظهور سياسي هم باشد. كره شمالي، برمه و چين، اخيرا تغييرات عميقي را تجربه كرده اند. تلاش ايشان براي اعتمادسازي اميدهاي زيادي نسبت به تغييرات ايجاد كرده است. تبليغات پيرامون زندگي خصوصي رهبري و نمايش ديدارها و تفريحات، همراه با همسر جوانش امري بي سابقه بوده است. انتظار اين است كه به واسطه نبود آمادگي اجتماعي، تغييرات، به صورت آرام، رخ دهد. برمه، ديگر كشوري است كه سال ها حكومت ديكتاتوري نظاميان را تجربه كرده است. روند اصلاحات، با رفراندم قانون اساسي در سال 2008، بر اساس تلفيقي از نظم و دموكراسي اجرا شد، و براساس قانون جديد انتخابات عمومي سال 2010 برگزار شد، دموكراسي خواهان به رهبري آنگ سان سوچي از 45 كرسي 43 كرسي را تصاحب كردند كه آزادي او از حبس خانگي و عفو عمومي تعداد زيادي زنداني سياسي را به همراه داشت: موضوعي كه با خوشامد گويي گرم غرب و سفر وزير خارجه امريكا، وزير خارجه انگليس، و اينك سفر اوباما همراه با تاكيد و تشويق اين كشور به اصلاحات بيشتر، را به همراه داشته است، كه شايد مهم ترين هدف سفر وي به شرق آسيا بوده است. تغيير كادر رهبري چين، اصلاح بدنه اصلي كميته مركزي پوليت بورو، و كاهش اعضا را از 9 به 7 نفر به همراه داشته است. به نظر مي رسد كادر رهبري جديد، با توجه به نياز آينده جامعه اين كشور و فشارهاي محيط پيرامون، با فاصله گرفتن از ايده آليسم كمونيسم، برنامه اصلاحات اجتماعي بيشتري را به صورت آرام اجرا كند.
كارشناس بين الملل